#سیره_اخلاقی_آقا

خاطره رهبر انقلاب از نابینا شدن پدرشان و یک نیمه شعبان متفاوت

? مرحوم والد ما در ســال ۱۳۴۲ دچار #عارضه‌_چشم شدند، که منجر به #نابینایی ایشان شد. چشم ایشان به مدت سه، چهار سال اصلا جایی را نمی‌دید. تا این‌که در ســال ۱۳۴۵ چندین بار ایشان را برای معالجه از #مشهد به #تهران بردیم. در یکی از مراجعات، چشم پزشکی گفت:« من چشم ایشان را #عمل_جراحی می‌کنم و امید بهبودی هست.»
در آن زمان هفتاد، هفتاد و پنج سال سنشان بود. به هرحال نگذاشتند در بیمارستان بمانیم. گفتند:«عمل می‌کنیم، شما فردا بیایید». از بیمارستان بیرون آمدیم. من خیلی #مضطرب و ناراحت بودم… آن روزها، منزلی نزدیکی #امامزاده یحیی داشتیم. نزدیک منزل که رسیدم… دیدم آنجا را #چراغانی کرده اند. یادم آمد #نیمه‌_شعبان است. چند روزی از بس مشغول بودم، نیمه‌ی شعبان به کلی فراموشم شده بود. تا یاد نیمه‌ی شعبان افتادم، #دلم_شکست.
از کوچه‌ی #خلوت و باریکی باید می‌گذشتم تا به منزلم برسم. ناگهان #حالتی به من دست داد و بنا کردم به #گریستن و #توسل جستن. در آن کوچه، حال توسل #حسابی‌ای پیدا کردم. کمی که آرام گرفتم، دیدم اضطرابی که داشتم به کلی از بین رفت. فهمیدم که حال #ابوی خوب می‌شود. یعنی حس کردم که آن توسل، #اثر کرد… صبح روز بعد که به #بیمارستان رفتیم، فهمیدیم که چشم های ایشان خوب شده است؛ آن هم بعد از چند سال که عارضه داشت و هیچ امیدی به #بهبود وجود نداشت! بعد از آن سال - سال ۴۵ - ایشان مدت بیست سال دیگر زنده بودند و تا آخر عمر هم #مطالعه می‌کردند.

 

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت



[پنجشنبه 1399-11-02] [ 09:00:00 ق.ظ ]