خاطرات سفیر

و اما اولین روز دانشگاه! خانم فراندون منشی لابراتوار تصمیم گرفته بود من رو به بقیه معرفی کنه.

توی راه پله ها همش به این فکر میکردم که چندتا مرد اینجاست و لابد میخوان با من دست بدن و من باید چطور با اونا رفتار کنم که نه اونا کنف بشن و ناراحت بشن و بهشون بربخوره و نه من حرامی انجام داده باشم.

ادامه مطلب :

اول رفتیم اتاق رئیس لابراتوار، سیمن غشیغ، که مدیر تز من هم بود.

خانم فراندون اول وارد اتاق شد و گفت: سیمن این هم دانشجوی ایرانیمون!

آقای غشیغ اومد جلو.سلام کردم. سلام کرد دستش رو اورد جلو که دست بده. کل دو پاراگرافی رو که آماده کرده بودم به صورت یه دکلمه تحویلش دادم:«ببخشید…خیلی عذر میخوام! من مسلمونم و با آقایون نمیتونم دست بدم. اصلا قصدم بی احترامی نیست. این یه دستور دینیه من نمیتونم تغییرش بدم. باز هم ازتون عذر میخوام»

 

سلام دوستان

متنی که خواندید قسمتی از کتاب خاطرات سفیر بود.

این کتاب خاطرات دانشجوی مسلمان ایرانی است. که در فرانسه با چالش های مختلفی روبرو میشود که رعایت حجاب یکی از آن هاست. تصور ذهنی نادرست مردم فرانسه از اسلام و مسلمان و وجود صدها پرسش و باور در این زمینه، کار را برای او که رعایت ارزش های دینی را به هر چیز دیگری ترجیح میدهد، دشوار میکند.

به نظرم طریقه برخورد و صحبت با هم خوابگاهی های مسلمان و غیر مسلمان این دختر بسیار جذابه.

اینکه یک دختر مسلمان شیعه در کشور فرانسه و در خوابگاه کم کم تبدیل میشه به نقطه امنی برای بچه های خوابگاه برای درد و دل و سوالات دینی و … خیلی برام جالب بود.

 

پیشنهاد میکنم حتما بخوانید.

نویسنده نیلوفر شادمهری

انتشارات سوره مهر

 

موضوعات: عمومی  لینک ثابت



[دوشنبه 1397-10-03] [ 09:20:00 ق.ظ ]