چه زود سفارشهای رسول خدا درباره مودت و محبت نسبت به شما به دست فراموشی سپرده شد!!!

هنوز قلب نازنینت در سوگ پدر شرحه شرحه بود، آن زمان که به جای سر سلامتی با هیزم های افروخته به درب خانه ات هجوم آوردند ….

همان خانه ای که مهبط وحی بود و محل رفت و آمد کروبیان …

دستان دست خدا را بستند …

چهره مهوش ات را به ضرب سیلی نیلوفری کردند …
پهلو و بازویت را شکستند …

اما تو …پس از راز و نیاز عاشقانه ات با حضرت معشوق، اول همسایه ها را دعا می کردی!

همان ها که از گریه های شبانه روزی تو در غم فراق پدر و غربت امام غریب زمانت گلایه می کردند!

چه مهربان بودی با آن قوم جفاکار، حضرت مادر …

امروز هم فرزند تو، مهدی …
او که پشت درب نیم سوخته خانه کوچکت صدایش زدی …
دعا میکند در حق فرزندان خطاکارش،
همانها که او را به دست فراموشی سپرده اند!!!

حضرت مادر …
با دست شکسته ات دستی به پیشگاه پروردگار برآور و دعا کن که حتی به کوتاهی چشم بر هم زدنی از یاد پدر مهربانمان، از زدودن گرد غربت از چهره نازنینش و از ستردن اشک از چشم های مهربانش غافل نباشیم …

موضوعات: عمومی, وقایع روز  لینک ثابت



[یکشنبه 1397-11-21] [ 04:56:00 ب.ظ ]